غنچه

صاعقه‌ای که بر درخت کهنسالی می‌زند.
و قارچ‌هایی که در اطراف این درخت کهنسال روییده، و از او تغذیه می‌کنند.

و غنچه‌ی نوشکفته‌ای که کمی آن‌سوتر، در جریان باد این سو و آن سو می‌رود.

باد، غنچه را به این سو و آن سو هل می‌دهد؛ واهمه سرتاپای غنچه را فراگرفته است.
اما هنوز نگاهش به آن‌سوی کوهستان است، جایی که خورشید طلوع خواهد کرد.

اما
می‌ترسد…

می‌ترسد که این بار، دیگر طلوعی در کار نباشد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *